هیچوقت فکر نمیکردم با چتر عَجین بشم. به لطفِ روزگار، عجین شدم.
خواستم بگم سلایق و علایق آدمی به مرورِ زمان تغییر میکنه. رفتاراش تغییر میکنه. نفرت و دوست داشتنش تغییر میکنه.
دُرُست مثلِ دستهایِ او که آنِ من بود؛ که جانِ من بود. و دیگه نیست.
ای چتر! اگرچه کتفم را به درد میآوری، اما خوش آمدی به اینروزهایم.
اینجا را بیشتر از هرجایِ دیگری دوستتَر میدارَم.
اینجا اَمنتَرین و آرامتَرین جایِ جَهان است.
فارغ از جَبرهایِ جغرافیا و تاریخ و ت و فِراق و وِصال.
اَمن و آسوده، به دیوارهاش تکیه میدهَم ُ آسودهتَر، مینویسَم.
اوایل که اینترنت دایلآپ بود، دو تا وبلاگ ساختم که حذفشان کردم.
از روزی که اینجا آمدم، هنوز گرمترین آغوشِ جهان را دارَد.
اگرچه بارها به آرشیو رفته، اما هنوز هست. هنوز وَفادارتَرینِ زمین و زَمان و جَهان است.
بمانی عزیزِ مسکوتَم.
آتیه با ماست. اگر که بلاگفا گَندِ دوباره نَزَنَد روزی.
درباره این سایت