محل تبلیغات شما



 

هیچوقت فکر نمیکردم با چتر عَجین بشم. به لطفِ روزگار، عجین شدم.

خواستم بگم سلایق و علایق آدمی به مرورِ زمان تغییر میکنه. رفتاراش تغییر میکنه. نفرت و دوست داشتنش تغییر میکنه.

دُرُست مثلِ دستهایِ او که آنِ من بود؛ که جانِ من بود. و دیگه نیست.

 

ای چتر! اگرچه کتفم را به درد میآوری، اما خوش آمدی به اینروزهایم.

 

 


 

اینجا را بیشتر از هرجایِ دیگری دوست‌تَر میدارَم.

اینجا اَمن‌تَرین و آرام‌تَرین جایِ جَهان است.

فارغ از جَبرهایِ جغرافیا و تاریخ و ت و فِراق و وِصال.

اَمن و آسوده، به دیوارهاش تکیه میدهَم ُ آسوده‌تَر، مینویسَم.

اوایل که اینترنت دایل‌آپ بود، دو تا وبلاگ ساختم که حذفشان کردم.

از روزی که اینجا آمدم، هنوز گرمترین آغوشِ جهان را دارَد. 

اگرچه بارها به آرشیو رفته، اما هنوز هست. هنوز وَفادارتَرینِ زمین و زَمان و جَهان است.

بمانی عزیزِ مسکوتَم. 

آتیه با ماست. اگر که بلاگفا گَندِ دوباره نَزَنَد روزی.

 


میدانی آقا؟ دوست‌داشتن هرگز کافی نیست. اتفاقا آنقدر ناکافی‌ست که حدوحساب ندارد. در این دقایقِ مانده به نیم‌شب، لبۀ پنجره نشسته‌ام. پرده را کنار زده‌ام و به خیابانِ نیمه‌سرد و نیمه‌خلوت مینگرم. به ایستگاه قطارِ خلوت. به چراغهاش. به قطاری که الان رسید. به قطاری که در سکوتِ ایستگاه، ایستاده است. به چراغهایِ شهر و تاریکیِ پنجره‌ها. و دارم فکر میکنم. به تو نه. به تمام آنچه که بر ما گذشت و در یک‌آن نابود شد.
همانقدر که پذیرفتن اشتباهات، گامی مؤثر در ادامۀ زندگانی‌ست، اعتراف به رفتارها و گفتارهای نادرستِ خویش نیز، به‌همان‌اندازه در ادامۀ زندگانی و زیباتر‌شدنِ آن، اهمیت دارد. خب من اعتراف میکنم که در قبال کسی، رفتار و گفتار نادرست داشته‌ام. و او را رنجانده‌ام. البته این‌را بارها و بارها و به خودش هم گفته بودم. و بارها خواستم ببخشاید، که نمیخواستم و خواستۀ قلبی من نبود که بخواهم خطی و خطهایی بر قلبش بنشانم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بیقرار اصفهانی